سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعری یادگاری ازمن به شما - کربلاخواهی اگر اززینب کبری بگیر
هر گاه مؤمن را ساکت دیدید، بدو نزدیک شوید که القای حکمت می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی خواند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی(دلسوزی) نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو اسم تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
گفتنم عمر خودت کردی تباه
نامه ی اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم
لیک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دلفگار(دلخسته،غمناک)
می کشیدندم به خِفّت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار(نژاد،خاندان) آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شطّ پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه بگوش
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور(پاک)
لب که نه سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طرّه ای از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار(دستمال،عمامه) سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
اینکه می بینید در شور است و شین
ذکر لالائیش بوده یاحسین(ع)
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خودراشکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را بدوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه می شد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیّه کرده است
خویش را نذز رقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز عاشوراشده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد ، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
آنکه بالاتر به روز سرنوشت
میشود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پابست من است
نامه اعمال او دست من است

 
نویسنده: امیرمشتاقیان |  سه شنبه 86 مهر 3  ساعت 8:30 عصر 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جدید ترین نوای جدید...
نواهای اسلامی
موبایل اسلامی
شعری یادگاری ازمن به شما